Violin :: سایه وارونه

سایه وارونه

۴ مطلب با موضوع «Violin» ثبت شده است

بزار بخونم خفه نشم

اونقدری که میخوام ازش نمیگم نهایتش چهار پنج سال یبار که یه ادم تازه میاد تو زندگیم بالاخره یبار پیشش صحبتش پیش میاد و هی دوست دارم هی بیشتر تعریف کنم هی بیشتر با یکی دیگه آه بکشم ولی میدونم به اون ربطی نداره و زیادم واسش مهم نیس عمق حسرت من و تا بیشتر از حدم نگفته باشم و وجهم رو خراب نکردم یجوری خودمو جمع و جور میکنم و از بحثش میکشم بیرون تا آدم بعدی ولی اگه بخوام صادق باشم هیچوقت نتونستم با از دست دادن صدام کنار بیام.
خونواده ی بسته ای داشتم و بشدت منزوی بزرگ شده بودم. بعد هر تابستون مزخرف تنها خوشیم اول مهرا انتخاب شدنم واسه گروه سرود مدرسه بود و امان از وقتی مربی پرورشی تن صدام رو مچ سرود اون ترم نمیدید و با یه شخصیت خراب شده ردم میکرد بیرون. تا ترم بعد هربار بچه ها رو واسه تمرین صدا میکردن به هر بهونه ای منم هی از کلاس جیم میزدم و یجایی تو راهرو قایم میشدم و به تمرینشون گوش میدادم و همینجوری پیش میرفت تا ترم بعد که بالاخره منم راه میدن. یادمه دبستان که بودم گروه ها رو از اول سال تا ته سال میبستن، یادم نیست سال چندم بود ولی ده یازده سالم بود که اون سال رو انتخاب نشدم. یادمه تا چند روز بعدش با زمین و زمان قهر بودم از خونواده بگیر تا دوستام و حتی مدیر و معلمها! تا بالاخره به واسطه فامیل بودن مامان با معاون و دوستیش با مدیر گذاشتن یبار دیگه تست بدم و گفتن عه تو کجا بودی بیا بچه بیا تو و قشنگ یادمه وسطای ترم بود و همه لیریکسهارو حفظ بودن دیگه ولی چون از همون اولم حافظه درست حسابی نداشتم و هی یادم میرفت یجایی رو سر هر تمرین برگه رو مربی واسم میچسبوند به مقنعه جلویی تا عین آدم وایسم و نرینم تو نظم وایسادن ها. البته که احتمالا هیچکدوم از اینا به این شکلی که من یادمه اتفاق نیفتادن اگه ذهن کم سن و حافظه ی مثال زدنیم رو منشاشون بدونیم، مثلا یه هاله هایی از یه الهه نامی یادمه که تو چشم منِ ده یازده ساله واقعا رفیق بودا!
سال اول دبیرستان بواسطه دبیر ریاضی اول و دوم راهنمایی که منو شیفته ی ریاضی کرده بود توی اون درس به اصطلاح غولی شده بودم جوری که یارو یه امتحان میگرفت یکساعته من بیست دقیقه بعدش پا میشدم همون جا میگفت وایسا تصحیحش کنم همین الان ببینم این دفعه چه رکوردی میزنی تهش من بیست میشدم بقیه نمره ها از چهارده شروع میشد و قشنگیش اینجا بود نمیفهمیدم چرا اونا انقدر کم میشدن و کل اون یسال اون دبیر اونقدر که منو تو سر اون بنده خداها میزد دیگه اصن جای بحثش نیست و اگه شخصیت گوهی داشتم احتمالا تا الان یکی از اونا کشته بودتم و آره خلاصه ما هم یبار تو عمرمون TA بودیم و نوکریاش رو چشیدیم. این معلمه چیز خاصی نبود و کل آموزشش رو استبداد میچرخید واسه همین من دیگه داشتم نزولی میرفتم اون اواخر. یادمه نزدیکای ته سال بود یه امتحانی رو 18و خورده ای شدم و درسته بقیه نمره ها بازم از چهارده شروع میشد ولی وقتی بعد امتحان صندلیارو برگردوندیم به حالت قبل و مثل همیشه این رفت رو منبر که دقیقا یادم نیست چی میگفت چون هیچوقت مخاطبش من نبود به حرفاش دقت نمیکردم اما این بار به من اون وسط یه تیکه انداخت و هنوز که هنوزه یادمه چون اون هیچیم واسم نداشت ولی واسم قابل احترام بود ولی وقتی اومدن ما رو واسه تمرین سرود صدا زدن گفت "بجای اینکه برید آوازه خونی بشینید درستونو بخونید" و درسته زیاد در جایگاه معلم حرف بدی نبود ولی من واقعا انتظار نداشتم چنین چیزی رو به من بپرونه و خیلی بهم برخورد و دیگه از چشمم افتاد و واقعا حس میکنم نفرین های اون یه نقشی تو از دست دادن صدام داشت!!
خلاصه که سال دوم دبیرستان که صدام کامل شکل گرفته بود و اون سال واسمون یه استاد آواز از بیرون آورده بودن و بالاخره یکی حالیش شد تک خونی هارو بده به من! زمینه ای شد واسه اینکه بالاخره از سرود انقلابی و آهنگای لری یه پله بالاتر برم و ازطریق این استاد کمی از لاک منزوی خودم خارج شدم و به اصرارش حداقل یبار به تمرین های آواز گروه آموزشگاهش برم که فقط فضا رو ببینم. از دید منِ هیچ جا ندیده اون گروه، اون همصدایی ها شبیه رویا بود. دقیقا یادم نیست چندبار دیگه رفتم ولی فکر نمیکنم به سه بار رسید که آنفولانزای اون دوران رو گرفتم و بعدش خروسک و هیچ صدایی نداشتن های دوره ایم شروع شد. بعد از اولین باری که خوب شدم برگشتم به همون گروه سرود مدرسه ولی یه بیت رو نمیتونستم بدون سرفه و خشی صدا و گرفتنش و نهایت میوتی کامل به ته رسونم. بعد چند جلسه رفتن با این واقعیت کنار اومدم که نمیشه. از گروه اومدم بیرون و تا ته سال اونقدر هی خروسک های هفته ای به جونم افتاد که ته هربار خوب شدن صدام کمی کمتر به حالت قبل شبیه بود تا دیگه کاملا تغییر کرد، انگار زنگ زد.
از سال قبل اینکه برم تهران دیگه اونجوری سرما نخوردم و همش منتظر بودم دوباره اون مدلی خروسک شم بلکه صدام برگرده ولی دیگه نشد. الان یجورایی به قولی تودماغیه و اگه هم اینش به گوش نیاد نفسم دیگه نمیکشه و به مرگ میرسم حتی واسه خودم بخونم.
تا قبل اینکه اینجور بشه موبایل یا وسیله ای که باهاش چیزی بخونم ضبط کنم نداشتم البته اون اواخر یه گوشی کشویی قرمز سامسونگ کوچولو داشتم منتها چیزایی که باهاش ضبط کرده بودم هربار که خونواده رگ غیرتشون باد میکرد مینداختنش تو آب یا مموریش رو توقیف میکردن از دست رفت و من موندم و فقط خاطرات خوش داشتن اون صدا که کاش شیفتگیم به آواز خوندن هم با اون خروسکها زنگ میزد و هی نخونم و هی دلم بخواد ضبط کنم هی گوش بدم ببینم چقدر بد واذیت کنندس و غمم بگیره منتها نمیشه و اگه هرچند وقت یبار صدامو نندازم تو سرم خفه میشم انگار آسمون، سقف، کل دنیا داره تنگ و تنگ تر میشه تا بالاخره خفم کنه.
دوست دارم بعضی از ضبط شده های بعد حادثه رو گاهی بزارم اینجا بلکه روزی صداهه با واسطه‌گریِ درموندگیم و افتضاحی محتوای شِیر شده، دلش سوخت و برگشت.

Shadmehr Aghili Entekhab / 7 September 2017

 Ehsan KhajeAmiri 30 Salehi / 2017 

Hamid Hami Khabe Siah / 2019

Voices

۱۹ بهمن ۰۰ ، ۰۴:۳۰ ۰ نظر

+ نت ر روی سیم لا

از هفته آخر سال پیش که کلاس رفتم و بعد اون هی تعطیل شده هر بار که میومدم خودم پیش برم هی میدیدم سخته و براساس این منطق که اگه قرار بود خودم یادبگیرم حضوری کلاس نمیگرفتم فقط درجا زنان تمرین های قبلی رو میزدم که همونارو هم اگه یه هفته دست به ساز نمیزدم اون حجم از تبحری که از تمرین قبل کسب کرده بودم دود میشد میرفت هوا. دیگه امروز که بعد از کلاس کانیِ صبح خوابم نبرد و بارون بود و رقص رفتم سراغ ویولنه و یکراست درس بعد رو شروع کردم و دیدم نه انگار اونقدرام سخت نیست و اگه دل به کار بدم میشه پیش رفت و اونقدری گذر زمان رو حس نکردم که تا دست و کتفم شروع به درد نکرد متوجه نبودم ساعت هفته و از تقریبا دوعه که دارم میزنم.

 

۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۲۷ ۰ نظر

داره راه میاد

 هرچی بیشتر با سازه وقت میگذرونم بیشتر ازش خوشم میاد مثل یه دوست که به مرور دارم میشناسمش و به مرور هم دوست دارم وقت بیشتری برای شناختتنش باهاش بگذرونم. کلاس هفته ی پیش رو پیچوندم بخاطر بیحوصلگی فرصت تمرین پیدا نکرده بودم و تمام مدت فیلم دیده بودم بجاش این هفته بدون اینکه فشاری از جانب ددلاین تحویل کار روی دوشم باشه هر وقت حال کردم رفتم سراغش و تمرین هارو زدم. اونقدر زدم که دیدم عه داره نت ها مفهوم پیدا میکنه و حتی تونستم یه قطعه رو بدون نگاه کردن به دفتر فقط با شناختن صدای نت ها از حفظ بزنم و واقعا لذت بخش بود. اولش حس کردم مثل لذت حل کردن یه معادله ی ریاضیه ولی وقتی بیشتر بهش فکر کردم دیدم نه هنوز ریاضی رو بیشتر دوست دارم و یا خوندن هم همینطور. شاید اگه لذتش رو اینقدر با چیزایی که دیگه ندارم مقایسه نکنم بهتر باشه و کمتر دپرسینگ و بیشتر بعنوان یه چیز جدید تلقی میشه.

فعلا نتیجه کاملا یه جکه ولی همینکه میشه تشخیص داد چی به چیه واسه خودم پیشرفت محصوب میشه پس اگه خواستی پلیش کنی صداشو کم کن چون آزاردهندس.

 

۲۱ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۳۳ ۰ نظر

چرا ویولن یا چیشد که ویولن یا یه همچین چیزایی

از وقتی تینیجر بودم شاید هم کمتر گیتار رو خیلی دوست داشتم و سالهای زیادی رو به والدینم اصرار کردم برام تهیش کنن. اوایل که دختر رو چه به ساز و کم کم بعدا برات میگیریم و درنهایت به گرونه پولش رو نداریم ختم شد که فکر کنم این پروسه یه ده سالی طول کشید ولی سالهای آخر دبیرستانم بعد اینکه آواز رو گذاشتم کنار دیگه راجع به این هم کم کم حرفی نزدم و فقط علاقش موند.

سال اول دانشگاه بود فکر کنم شایدم دوم که با مائده آشنا شدم وقتی با کلی شوق و ذوق برای اولین بار گیتارش رو دستم گرفتم همه ی اون علاقه یهو پودر شد و از هم پاشید. فکر میکنم زیادی واسه خودم بزرگش کرده بودم ولی وقتی گیتار رو دستم گرفتم فقط داشتم به این فکر میکردم که چرا حس خوبی نمیده چرا اینقدر ازش بدم میاد و تو اون لحظه ناامیدترین آدم رو زمین بودم و دیگه بهش دست هم نزدم و فقط از نواختن بقیه لذت بردم.

ویولن رو همیشه دوست داشتم ولی هیچوقت به این فکر نمیکردم یه روزی خودم برم سراغش و همیشه واسم خیلی چیز دوری بود ولی از بعد اینکه دیگه به نواختن گیتار فکر نمیکردم ناخواداگاه به نواختن چیزای دیگه فکر میکردم مثل پیانو یا ویولن ولی فقط در حد یه فرضیه چون بنظرم خیلی پرهزینه میومدن و البته میترسیدم علاقم به اینا هم مثل گیتار، فِیک باشه و فقط از دور واسم قشنگ باشن ولی به مرور خیلی داشتم جذب ویولن میشدم درحدی که هر کی این ساز رو داشت بهش بشدت حسادت میکردم چون در حد رویا میدیدم داشتن چنین چیزی رو.

تقریبا یک ماه قبل از شروع کرونا بعد اینکه چک کردم واسه شروع نیاز به هزینه ی آنچنانی ای واسه سازِ ویولن نیست جدی به این فکر افتادم حالا که قیمتش اینطوره تا بالاتر نرفته و پولش رو دارم بخرمش ولی هی دست دست میکردم که خب الان بخرم کجا تمرین کنم وقتی تو خوابگاه جای این چیزا نیست. تا اینکه کرونا شروع شد و برگشتم شهرستان و از مودش گذشتم ولی دوباره تقریبا یک ماه بعد قرنطینه دوباره مودش برگشت و شروع کردم به تحقیق واسه اینکه با این پول چی میشه خرید و وقتی تصمیمم رو گرفتم قصد داشتم از همینجا بخرم ولی وقتی توی اولین فروشگاه رفتم و اخلاق گوه و سگ طور یارو رو دیدم و اینکه با این همه ادعا گرونتر از فروشگاه های اینترنتی هم میداد دیگه گفتم بیشتر پول میدم ولی به اینچنین گوساله هایی گوه هم نمیدم. خلاصه که برگشتم خونه و درنهایت بعد کلی گشتن و مقایسه کردن تو سایت های مختلف یه تی اف 142 با قیمت دو و دویست از دیجی کالا خریدم و کاملا هم راضی بودم.

خورد به تعطیلات و یکی دو هفته طول کشید تا بیاد واسه همین دوباره مودم ازش پرید و گذاشتمش گوشه ی اتاق تا شیش هفت ماه بعد که دوباره سریال Sherlock رو میدیدم و دوباره هوس نواختن ویولنم برگشت و همون بعد از ظهرش زنگ زدم آموزشگاه آوا که راجع به استادش -آقای کوهی- تحقیق کرده بودم و واسه دوشنبه عصرها ثبت نام کردم که دو ترمش شد سیصد تومن و تا به اینجا از اینکه نگران بودم استاده از ساز زدم کنه پیش نیومده و راضیم.

امروز نگاه کردم دیدم از 99/10/20 که اولین جلسه کلاس ویولن رو رفتم سه ماه میگذره و واقعا باور نکردنیه چطورممکنه سه ماه جوری بگذره که اصلا حسش نکنی چون هیچ پیشرفتی توی این ساز نداشتم و همونیم که سه ماه پیش به زور میتونست ساز رو دستش بگیره چه برسه به نواختنش. البته منطقیه وقتی هیچ تمرینیم نمیکنم به جز یه ربع روز قبل کلاسش ولی اگه بخوام تمرین هم کنم واقعا حوصله سربره و تهش بیشتر از نیم ساعت حوصلم نمیکشه و میندازمش کنار. امیدوارم به مرور برام جذاب تر بشه. دیروز فکر میکردم چه بلایی سر اون بچه ای اومد که اونقدر یچیز براش جذاب بود که تا المپیادش بالا میرفت؟! میل به برنده شدن بود که مُرد یا چی!؟

یه خلاصه ای از شرح هر جلسه ی کلاس مینویسم:

جلسه ی اول؛ چون از قبل خودم ساز و مخلفاتش رو خریده بودم و همراهم برده بودم یه نگاهی بهش انداخت و تاییدشون کرد و رفت سراغ تئوری موسیقی. اینکه نت چیه و شامل چیا میشه و کجای خطوط حامل قرار میگیرن  و چه شکلین، انواع سکوتها و ضرب پا.

جلسه دوم؛ معرفی قطعات مختلف آرشه و ویولن و چگونگی دست گرفتن هر کدوم و اینکه روی سیم دوم سه یا چهار ضرب پا بریم و بیایم.

جلسه سوم و الی آخر؛ کتاب "ویولن را بهتر یاد بگیریم غلامرضا معصومی" رو که معرفی کرده بود همونجا از آموزشگاه گرفتم و به مرور از روش پیش میره.

در ادامه اگه قطعه ای زدم و از نظرم کمتر آزاردهنده اومد توی پست های بعدی میزارم.

۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۰۱ ۲ نظر