از هفته آخر سال پیش که کلاس رفتم و بعد اون هی تعطیل شده هر بار که میومدم خودم پیش برم هی میدیدم سخته و براساس این منطق که اگه قرار بود خودم یادبگیرم حضوری کلاس نمیگرفتم فقط درجا زنان تمرین های قبلی رو میزدم که همونارو هم اگه یه هفته دست به ساز نمیزدم اون حجم از تبحری که از تمرین قبل کسب کرده بودم دود میشد میرفت هوا. دیگه امروز که بعد از کلاس کانیِ صبح خوابم نبرد و بارون بود و رقص رفتم سراغ ویولنه و یکراست درس بعد رو شروع کردم و دیدم نه انگار اونقدرام سخت نیست و اگه دل به کار بدم میشه پیش رفت و اونقدری گذر زمان رو حس نکردم که تا دست و کتفم شروع به درد نکرد متوجه نبودم ساعت هفته و از تقریبا دوعه که دارم میزنم.