Doctor Who

ابتدا کمی نقد دارم؛

چهار ماه از آخرین قسمتی که از این سریال دیدم میگذره ولی هنوزم جاش درد میکنه. هیچوقت نتونستم دو فصل آخر رو ببینم. هر بار که دکتر regeneration میکرد یه نیم سیزن طول میکشید تا با دکتر جدید کنار بیام و ازش متنفر نباشم چرا فکر کردن که اگه بعد اون نوع کنار اومدنا بیان یه دختربچه که عملا هیچ استعدادی توی این نقش نداره بزارن جای دکتری به قدرتمندی قبلی مخاطب هم در همین راستا شعور خودشو له میکنه و ادامه میده به دیدن؟!

درطول دوران فیلم دیدنهام به یاد ندارم حتی یبار سریالی که عاشقشم رو اینطوری کنار بزارم.

ولی با این حال چیزی که ناراحتم میکنه این نیست که ادامه ندادم چون چیزی رو از دست ندادم، بیشتر اینه که خیلی دردناک دکتر 12ام رو کشتن و غمم از این بابه که دکتر واسم مُرد. بد هم مُرد.

که البته میشه گفت این غم فقط از مرگ دکتر 12ام نمیاد. بیشتر مرگ 11ام توی ذهنم پررنگه و هنوز داغدار اونم.

یه سکانسی هست دکتر 11ام مُرده و 12امی بعد از اولین ماجرایی که پشت سر گذاشته استایلش رو انتخاب کرده و میاد جلوی کلارا یه چرخ میزنه میپرسه چطورم. بهتون اطمینان میدم صدای ترک قلبمو اون موقع شنیدم و هنوز هم جای اونه که درد میکنه.

از اینکه دیگه هیشکی جای رز رو نگرفت هم دیگه چیزی نمیگم چون سر اون ناراحت نیستم بیشتر عصبانیم.

سریال درمورد یه گونه فضایی بنام تایم لرده که ماشین زمانی داره بنام تاردیس، خودش رو Doctor مینامه و محوریت سریال حول ماجراجویی های این تایم لرد و همراهانش میچرخه.

دانلود سریال:

 اپیزودهای اصلیش راحت پیدا میشه و توی همین سایتهای ایرانیِ رایگان یا رباتهای تلگرام هست ولی ازونجایی که احتمال دستکاری کردنشون مثل سانسور زیاده یا کیفیت درست حسابی ندارن و اینکه قبل و بعد هر فصل اپیزودهای ویژه ای هست که تا دقیقا ندونی چی سرچ کنی تا پیدا شدنشون پدرت درمیاد؛ بنظرم شما هم مثل من در طول این سریال یه اشتراک یک ماهه از سایت 30nama بخرید که هم فرصت داشته باشید جا باز کنید واسه هر 12 فصلش هم کلی نگردید دنبال چیزی که مدنظرتونه. درسته فیلتره ولی کارت رو با یه vpn و سرعت نت خوب راه میندازه.

البته همیشه تورنت هم هست ولی کی حوصله داره با سرعت لاک پشتی اون راه بیاد.

تجربه شخصی:

اسم این سریال رو تو سریال The Big Bang Theory هی میشنیدم و میدونستم چیزی که اون گروه اینقدر راجع بهش اشتیاق دارن غیرممکنه ازش خوشم نیاد. شبی که شروعش کردم رو کاملا یادمه. شامم رو آورده بودم و از بین چند تا سریالی که تازه دانلود کرده بودم اینو انتخاب کردم تا همراه با شام ببینمش. احمقانه، ابتدایی، کودکانه و واقعا دور از تصورم بود ولی نمیدونم چرا ازش بدم نیومد و رفتم اپیزود بعدی. اپیزود بعدی هم دست کمی از اولی نداشت ولی هیچ ایده ای ندارم با این حجم از ابتدایی بودن چرا بشدت میخواستم ادامه بدم و فازش کاملا منو گرفت و اینجوری بود که با هر چی بیشتر دیدن بیشتر و عمیقتر توی داستان فرو رفتم و دیگه هنوز نتونستم ازش دربیام.

استوری لاینش هیچوقت چیزی کم نداشت واسه همین به خودم اجازه نمیدادم حتی ذره ای دست تو داستان ببرم و تا آخرین اپیزودی که از این سریال دیدم به اصطلاح خبری از آپلود تو سریال نبود و خودش به تنهایی واسم کافی بود. البته گاهی بعد هر اپیزود خیلی ریز دوری تو چیزی که گذشت میزدم ولی دست به چیزی نمیزدم و فقط حس ها رو جمع میکردم، جذب میکردم و میزدم به چاک.

وقتی دکتر12ام مُرد فکر میکردم اشکالی نداره تحمل کن مثل قبل با دکتر جدید کنار میای و میپذیریش ولی این مثل قبلیا نبود و حس میکردم سریال دیگه ای دارم میبینم و یهو به خودم اومدم دیدم این دیگه دکتر نیست. دکتر مُرده. اپیزود یک فصل 11 رو کامل دیدم و حتی سعی هم کردم که ادامه بدم و دو تا اپیزود دیگه هم دیدم ولی واقعا عذاب مطلق بودن مثل وقتی که بچه بودی سرت گرم بازیت بود و یهو به خودت میای میبینی فرسنگها از جایی که باید باشی دوری و هیچی رو نمیشناسی و بدون اینکه حواست باشه گم شدی.

اینجوری بود که دیگه پذیرفتم دوره ی doctor who با اون همه خاطرات خوبش تموم شده و دو فصل آخر رو حذف کردم. از اون به بعد بود که دیگه شروع کردم خودمو توی خاطراتی که ازش داشتم آپلود کردم بعنوان یه خط داستانی کاملا جدا شده و آسیبی به اصل داستان نزدم.

تاردیس رو یجایی بین بی انتها نگه داشته بود، ایمی و روری رو واسه استراحتی چند روزه به خونه برگردونده بود، تکیه به درِ چارتاق باز فصل 9 کتابی رو میخوند. تاردیس شروع به آژیر کشیدن کرد؛ مسیج داری. از این مسیجها گاهی از سرتاسر کهکشان داشت و میتونست منبعش هرچیزی باشه چه spaceship چه موبایل یا هر وسیله ی ارتباطی دیگه مثل ذهن ولی کمتر کسی شماره ی تاردیس رو داشت و تعدادشون 5تا هم نمیشد و منبع پیام هم ناشناس بود مخصوصا با اون متن وسوسه انگیز پیام دکتر کنجکاو شده بود. متن پیام این بود: I'm bored. اوکی یه سر زدن که چیزی ازم کم نمیکنه. مختصات تاردیس رو روی فرستنده ی پیام تنظیم کرد و برو که رفتیم.

چند ثانیه بعد رسیده بود. در رو باز کرد. توی یه خونه بود با چراغای خاموش فقط کورسوی نوری از زیر در اتاقی اون سر زده بود بیرون، بیشتر شبیه اداره بود، خیلی کم روح، کاملا موکت شده و فرش قرمز گلداری پهن شده با یه میز سیاه بزرگ کنارش و صندلی بلند کاری ای پشتش. روی دیوارها چیزی نبود فقط ساعت بزرگی اون گوشه بیصدا کارشو میکرد و مبلمان کاورپیچی شده که اونجارو شبیه یه انباری میکرد. صدای باز شدن در اتاق و پاشیده شدن نور به بیرون و دختری با موهای کوتاه ولی بسته شده بیرون اومد. چند ثانیه طول کشید دکتر رو ببینه ولی وقتی دید آروم به سمتش چرخید. دکتر کمی هول شده بود، انتظار جیغ و داد و بیداد داشت. بعد کمی اِم و اوم،

-hello

+hello, can i help you?

-i... where am i?

+it depends. Where do you wanna be?

-Earth, perhaps

+ok! you're in it!

-is it normal?!!

+NO:))))

اوکی نمیتونم. اصلا شبیه چیزی که مدنظرمه نیست و دارم با تلاش واسه مکتوب کردن خرابش میکنم.

Doctor Who

گاهی برمیگردم ادیتهای خوبی که تو یوتیوب از سکانسهای مختلف سریال ساختن رو نگاه میکنم و واقعا اذیتم میکنن. به اون زنه که اصلا نمیتونم نگاه کنم و به چشم یه غریبه میبینمش وسط اون حرف های تا ته قلب خنجرزن. از بیلی هم که بدم میومد هر حرفی میزنه فقط میخوام بگم shut up. خلاصه که تاثیر سریال عمیقتر از چیزی بود که فکر میکردم.

Doctor: No one else will ever have to live like this. No one else will have to feel this pain. Not on my watch!