هرچی بیشتر با سازه وقت میگذرونم بیشتر ازش خوشم میاد مثل یه دوست که به مرور دارم میشناسمش و به مرور هم دوست دارم وقت بیشتری برای شناختتنش باهاش بگذرونم. کلاس هفته ی پیش رو پیچوندم بخاطر بیحوصلگی فرصت تمرین پیدا نکرده بودم و تمام مدت فیلم دیده بودم بجاش این هفته بدون اینکه فشاری از جانب ددلاین تحویل کار روی دوشم باشه هر وقت حال کردم رفتم سراغش و تمرین هارو زدم. اونقدر زدم که دیدم عه داره نت ها مفهوم پیدا میکنه و حتی تونستم یه قطعه رو بدون نگاه کردن به دفتر فقط با شناختن صدای نت ها از حفظ بزنم و واقعا لذت بخش بود. اولش حس کردم مثل لذت حل کردن یه معادله ی ریاضیه ولی وقتی بیشتر بهش فکر کردم دیدم نه هنوز ریاضی رو بیشتر دوست دارم و یا خوندن هم همینطور. شاید اگه لذتش رو اینقدر با چیزایی که دیگه ندارم مقایسه نکنم بهتر باشه و کمتر دپرسینگ و بیشتر بعنوان یه چیز جدید تلقی میشه.

فعلا نتیجه کاملا یه جکه ولی همینکه میشه تشخیص داد چی به چیه واسه خودم پیشرفت محصوب میشه پس اگه خواستی پلیش کنی صداشو کم کن چون آزاردهندس.