اونقدر غم انگیز تموم شد که بلافاصله کل سریال رو حذف کردم فرار کردم ولی غمش دیگه نشست کرده بود رو قبلیا.
حرفمم نمیاد فقط کاش انقدر زود تموم نمیشد کاش آرتور رو اونطور از مرلین نمیگرفتن کاش میتونستم واسه خودم یجایی تا اون آخر پیدا کنم توش ولی آخر داستان هیچی کم نداشت حتی وسط راه هم نمیتونستی توش دست ببری از رابطه ی مرلین و آرتور بگیر تا لنسلات و گوئن یا گوئن و آرتور یا مورگانا و... هرکار میکردم نمیتونستم درست حسابی خودمو یجای داستان جا بدم و آپلودم کلی داستان فرعی جدا میخواست واسه همین بیخیالش شدم که از فضای همون آدما دور نیفتم و کلی کاش دیگه مخصوصا وقتی نمیدونی کجارو اشتباه رفتی که تهش اون شد.