چیزایی که گاهی میان رو سطح رو میخوام یه گوشه بنویسم که بعدا روشون درست حسابی کار کنم ولی بهتر از اینا خودمو میشناسم و میدونم اگه الان نگمش دیگه هیچوقت نمیگم.
Grey's Anatomy رو میبینم که احتمالا منِ سه سال پیش تاییدش نمیکنه ولی منِ سه سال پیش خیلی وقته مُرده جنازشم انداختم دور.

احمقانه بنظر میاد ولی شعله‌ای که روشن میشد و گُرش میگرفت به تک‌تک سلولهای قلبم عمر و قوارش فرقی با شعله روشن شده از دوتا کاراکتر موردعلاقم از پشت مانیتور نداره و حالا هرچقدر میخوام انکارش کنم.
و الان یادم افتاد یه مدت حس میکردم دیگه هیچی رو حس نمیکنم و هیچوقت قرار نیست دیگه هیچ درکی از حسی داشته باشم منتها یادم نمیاد اینیکه الان هستم اونیِکه معنی حس‌هارو یادش اومده یا اونیکه که اونقدر تظاهر کرده که یادش رفته داره تظاهر میکنه؟!
آلزایمر بد چیزیه، واسش فلسفه نبافید و گل و بلبل بهش نبندید. برگردی عقب و چیزی نبینی همه چی رو پوینت‌لس‌تر از چیزی که هست میکنه.

Human beings need a lot of things to feel alive..

soundtrack این فیلمه خیلی بیخوده و اصلا از قدرتی که آهنگ قوی میتونس به سکانس‌ها بده استفاده نکردن مخصوصا که قابلیتش رو داره حتی زمانیکه موزیک درست حسابیه کوچیکترین ربطی به چیزی که داره روش پخش میشه نداره!
کرم داشتن دنی رو کشتن اوکی ولی اگه واقعا میخواستن کرمشون موثر واقع بشه باید دوروبر ایزی رو هم خالی میکردن. کشتن دنی وقتی دور ایزی پره از کساییکه براشون مهمه و میدونن چجوری حالت رو خوب کنن که دوباره پاشی فقط کشتن یارو رو پوینت‌لس کرد چون واقعی نیس. کدوم زندگی‌ای تو وقتی نیاز داری دورت پره از حمایت‌گرایی که جوری که باید دستت رو بگیرن؟! اگه به داستان رو تخیلی تعریف کردنه که دنی رو برگردونید که تو داستانای تخیلی همیشه کاراکتر به این قشنگی رو یجوری چند وقت بعد با جادو جمبل برمیگردونن. چقدر صبر کنم برش میگردونید؟