ارواح رو عاصی کنی یه لول دیگست، میره رو مخشون که تو گوه میخوری منو میبینی، تو شکار روزای ته کشیدن حوصله منی نه چیزی برعکس. ماهیت وجودی من به یه چرخش تو دور خودت نه که نباید بلکه گوه میخوره بستگی داشته باشه، اصن دهنتو سرویس میکنم همین که بتونم سر از حقه بچگانت دربیارم، صدا رو از دنیای دیگه برای شکارت به بردگی میگیرم، خودم رو میندازم لای چرخ‌دنده‌های چرخیدنت، محو میشم توی عصب چشمات و توی بیداری به صلابه میکشمت.