سایه وارونه

سایه وارونه

Supernatural

Dean

ابتدا کمی نقد دارم؛

دیگه خودتون میدونید نقد مال اسپویله پس خود دانید.

دو هفته از آخرین قسمت سریال میگذره ولی فکر نمیکنم هیچوقت فراموش کنم باری که این سریال به دوش کشید تا از افسردگی مرگ doctor who دربیام و خب خودش یه غم جدید به غمهام اضافه کرد ولی به هرحال آدمیزاد به همین غمها زندس که همیناهم تاوان اون دوران خوشیه که سپری شده.

اولا نحوه مرگ کس، بهترین چیزی بود که میتونستید واسش رقم بزنید بخاطر همین هم ممنونم که ارزش این کاراکتر رو حفظ کردید و مثل دو قسمت آخر نزدید زیر همه چی و هم اینکه از اعماق قلبم از این سکانس غم بهم تزریق شد و هیچوقت این دردی که به مخاطب دادید فراموش نمیشه.

اما دوما، آره ۱۵ سال زمان زیادیه ولی همین ارزش کار رو باید ببره بالا نه که انگار چاقو گذاشتن زیر گلوتون فصل آخر رو جوری بسازید انگار هدف به سخره گرفتن شعور مخاطب باشه. چیپ تر از اینم میشد خراب کرد اون همه خاطره ی خوب رو آخه؟! شاید بگید خب اگه خوشت نمیومد ادامش رو نمیدیدی. وقتی سرنوشت هیچکدوم از کاراکترا مشخص نشده چطور میشه ندید؟ what is wrong with you?! و در آخر هم دو اپیزود آخر رو جوری ساختید انگار... . فقط بدونید عصبانیم‌. حیف کردید آقاجان حیف کردید.

خلاصه سریال:

داستان دو تا برادره که شکارچی موجودات ماورایی‌اند که به عبارتی میشه این شات؛

Sam and Deanممکنه شما هم مثل من فصل اول چون کمی طول میکشه که داستان مرکزی شکل بگیره و فقط هی از این شکار به اون شکار میپرن خستتون کنه ولی باور کنید به ته فصل نرسیده جوری عاشقش میشید که به ته ماه نرسیده به خودتون میاید میبینید توی طول شبانه روز به تنها چیزی که فکر میکنید این سریاله که از این میریم به تجربه ی شخصی که مفصل راجع بهش حرف خواهم زد.

دانلود سریال:

 i really dont care but 30nama can be helpfull.

تجربه شخصی:

فکر میکنم تقریبا دو هفته از آخرین اپیزودی که از Doctor Who دیده بودم میگذشت و بشدت افسرده و ناراحت بودم و هیچ سریال جدیدی هم نتونسته بودم پیدا کنم که بتونه ذره ای جای خالی doctor who رو برام پر کنه یا تسکینی باشه واسه تک تک اون سکانسهای دردآوری که پشت سر گذاشتم. مثلا Poldark رو شروع کردم که از بس حوصله سر بر بود شکنجه ی مطلقی بیش نبود یا The Crown رو بخاطر Matt Smith که واقعا نمیرزید و کی حوصله ی داستانهای تکراری خانواده ی سلطنتی رو داشت که حالا اگرم چیز جدیدی واسه گفتن داشت میرسیم به اینکه کی حوصله ی داستان تاریخی رو داشت و خلاصه حوصلم به اینم نکشید و تا اونجایی که یادمه چهار پنج قسمت بیشتر ازش ندیدم و هر دو رو کاملا حذف کردم و چند سریال دیگه که همین موقع خواستم پیش بگیرم که اونقدر خوب نبودن یا با مودم همراستا نبودن که حتی یادم نمیاد چیا بودن.

از تنها چیزی که توی اون چند قسمت Crown خوشم اومد یه سکانسی بود که پرنسس مارگارت میره دنبال پدرش و سکانس بعدی پشت پیانو نشسته و با پدرش میخونه که واسه این یه تیکه من هر چی حسرت دم دستم بود خوردم به این گرمای عشق متقابلی که بین این دو بود و مهمتر از همه  به اینکه چرا نبود چنین عشقی اینقدر منو اذیت میکنه درحالیکه نباید بکنه و این فرقی با بقیه ی نداشته هام نداره.

منظورم این سکانس بود و بگذریم.

Supernatural

یادمه یه شب با مبین چت میکردم و از اینکه چقدر doctor who خوب بود و دیگه مثلش پیدا نمیکنم مینالیدم که گفت راستی تو Supernatural رو دیدی؟ گفتم نه چیه که گفت حدس میزدم ندیدی چون از اون چیزاییه که دوست داری و اگه دیده بودیش غیرممکن بود بهش اشاره نکرده باشی. با این تعاریف چند روز بعد با کلی شور و علاقه شروع به دیدنش کردم که اگه بخوام کاملا صادق باشم زیاد ازش خوشم نیومد و کمی حوصله سر بر بود برام حداکثر تا اپیزود پنجم یا یچیزی تو همین مایه ها چون مدام از این داستان به اون داستان میپریدن و منو یاد فیلمای ترسناک همیشگی مینداخت که واقعا حوصله سر بر بودن و جز تلاش برای ترسوندن مخاطب اونم اکثرا بینتیجه داستانی برای دنبال کردن نداشتن و داشتم به این فکر میفتادم که پس چرا اونجوری که مبین میگفت ازش خوشم نیومد که داستان مرکزی شروع به جون گرفتن کرد و با کاراکترا بیشتر آشنا شدم و بکگراندشون واضح تر شد و اینجوری بود که به خودم اومدم دیدم عاشق و دلباخته ی سم و دین شدم. یجورایی میشه گفت اگه این دوتا بازیگر به اندازه کافی جذاب نبودن منکه ذره ای وقت واسه اون گوفی استوری نمیزاشتم و واقعا اینکه میگن میشه تو یه نقش بد تو خوب بازی کنی و نتیجه ی خوبی حاصل کنی کاملا درسته.

بیاید منطقی باشیم، سوپرنچرال نه تنها یکی از احمقانه ترین استوری لاین ها رو داشت بلکه سرتاسر پر از باگ بود که گاهی خودشونم خسته میشدن ازش و فقط نادیدش میگرفتن که البته همه ی اینا جدای فصل آخره که کلا اگه بگیم استوری ای داشت در حق کلمه ی استوری ظلم کردیم.

البته درمقابل نباید کاملا نادیده گرفت تمام اون لحظات خوبی رو که سریال واسمون به ارمغان آورد و دقیقا همین کاراکترای فرای خفن و پیچیدگی های داستانی توقعمون رو بالا برده بود و باعث شد وقتی سریال با مغز میخورد زمین تا استخونمون تیر بکشه.

صحبت از کاراکترای خفن شد، اگه سم و دین که گوهرای سریال بودن و بدون اونا و مسلما بدون جنسن و جراد کسی گردن نمیگرفت سریال رو ببره تا سر کوچه بگردونه کنار بزاریم و به شخصیتهای دیگه بپردازیم باید اشاره ی بزرگی کنم به رووینا.

Supernatural

هر چی از برازندگی و خفنی این کاراکتر بگم کم گفتم. خودم به شخصه هیچوقت نتونستم توی فیلم و سریال ها با ویچ ها ارتباط برقرار کنم و همیشه فقط حس نفرت و سست عنصری رو ازشون گرفتم ولی رووینا اونقدر قدرتش رو زیبا به نمایش میزاشت با اون لهجه ی زیبا و چشمان درنده و پرابهت که تو اگه میخواستی هم نمیتونستی بعد از اولین باری که دیدیش عاشقش نشی و حتی منتظر باشی اون قدرتش رو به رخ بکشه و میشه گفت پکیج این کاراکتر نمیتونست دیگه از این کاملتر باشه و واقعا دست مریزاد داشت بااینکه خیلی کم بود. و یچیزی که هم درمورد رووینا هم لوسیفر با بازی مارک و هم کراولی میشه گفت این بود که واقعا میشد دید این سه نفر چقدر نقششون رو دوست دارن که حتی کوچکترین سکانسهایی که میتونه توی هر سریال بخاطر کوتاه بودنشون و حضور کم بازیگر جلوی دوربین جزو سکانسهای احمقانه و بی ارزش باشه، این سه جوری بازیگر میکردن که اون عشق به کاراکتر رو تو حتی از پشت نمایشگرت هم حس میکردی و گرماش توی قلبت مینشست و باعث میشد ارزششون برابری کنه با سکانهای طولانی بازیگرای اصلی.

هر کی این سریال رو دیده باشه خود به خود بدون حرفی عاشق کاراکتر لوسیفره. حالای جدای از داستان خود کاراکتر، جوری که مارک این شخصیت رو به نمایش گذاشت من با تک تک حرکاتش موافق بودم و هر کی میگفت که لوسیفر اله و بله اینجوری بودم که نه اونم حق داره، به جزئیات کفش اونم دقت کن و این داستانا=))))

Lusifer

کراولی هم که یکی دیگه از یونیک ترین های این سریال بود. از همون اولین اپیزودی که توش اومد میدونستم که قراره خیلی دوسش داشته باشم بر این اساس که از کراولی ای که توی مینی سریال Good Omens با بازی دیوید دیده بودم لذت زیادی برده بود و حدسم این بود وقتی هر دو از یه داستان میان پس قراره از اینم کلی لذت ببرم. البته کمی نگران بودم کاراکتر دیوید روی کراولیه سوپرنچرال سایه بندازه و مدام وقتی سوپرنچرال رو میبینم یاد good omens بیفتم که خوشبختانه اونقدر مارک شپرد توی این کاراکتر ماهر بود که وقتی سوپرنچرال رو میدیدم به تنها چیزی که فکر نمیکردم good omens بود. و یکی دیگه از مزیتهای بازی مارک شپرد توی این نقش کراولی این بود که باعث شد اون حسی که هیچوقت باهاش کنار نمیومدم و ازش خوشم نمیومد توی بقیه ی فیلماش از بین بره.

کراولی جذابیتهای زیادی داشت مخصوصا توی رابطش با وینچسترها که انگار لنگری بودن بین خودش و جهنمی که توش گیر کرده بود. هر بار که یکیشون بهش ندا میداد که به کمکت نیاز داریم جوری با جون و دل همه چیزو مینداخت و میدووید سمتشون که واقعا آدم دلش میخواست یه چنین آدمایی توی زندگی خودش.

Crowley

صحبت از زندگی خود شد که میرسونه حرف رو به اینکه چرا و چگونه من خودمو توی این سریال آپلود کردم.

همونطور که اشاره کردم این سریال با اینکه خیلی منو گرفت اما باز هم نمیتونستم با مشکلات و باگهاش کنار بیام و بیشتر از این بابت اذیت بودم که انگار یچیزی کم داشت مخصوصا بعد از اون استوری لاین خفنی که با doctor who پشت سر گذاشته بودم این خیلی تو ذوق میزد و همین باعث شد کاری رو کنم که معمولا بعد از تموم شدن سریالها میکردم. سریال با تموم داستان های پربارش تموم میشد و من میموندم و یه استوری خیلی خفن که میتونستم خودم رو یا جای هر کاراکتری که بخوام بزارم یا یه خط داستانی جدید واسه خودم باز کنم و همینطوری تا مدتها بعد تموم شدن سریال هنوز سرم گرم بود و توی ذهنم سریال رو هر جوری میخواستم از اول میساختم یا ادامه میدادم چه تو خواب چه تو بیداری که البته مخصوصا تو خواب ذهنم خلاقیتهای خفنی به خرج میداد که میلت نمیکشید هیچوقت بیدار شی ولی همه ی اینا همیشه بعد از تموم شدن سریال بود و هیچوقت در حین دیدن سریال به اصطلاح خودم رو توی سریالی آپلود نمیکردم چون کاملا حواسم از تک تک حسهایی که بین کاراکترا رد و بدل میشه پرت میشد و مدام با تصور خودم اون تو از مود اصلی سریال دور میشدم و وقتی حواسم نبود و چنین کاری میکردم واقعا بد میشد داستان چون همیشه بدون دستکاری من داستان قشنگ تر پیش میرفت و اون حس بد تو ذهنم میموند و دیگه تا تموم شدن سریال این کار رو تکرار نمیکردم. اما سر سوپرنچرال بعد از اولین باری که خودمو توی سریال آپلود کردم اون حس بد برام بوجود نیومد و یجورایی خوشم اومد از داستانی که واسه کاراکتر خودم سر هم کرده بودم ولی بازم حس بدی از اینکه با تکرار این کار دارم گند میزنم به سریال داشتم اما از یه جایی به بعد به خودم اون تو عادت کردم و اون حس عذاب وجدان از خراب کردن داستان از بین رفت. خلاصه که اون حسی که حس میکردم یچیزی کمه یجورایی با ادد کردن خودم بعنوان یه کاراکتر کاملا مستقل از بین رفت.

Destiel

یه سکانسی هست که دین داره توی ماشین به سم میگه وقتی مایکل برای اولین بار بدنش رو تصاحب کرد دقیقا چه اتفاقی براش افتاد و میگه

It wasn't a blink. I was under water. Drowning, and that i remember. The felt every second of it. Clawing, fighting for air. I thought i can make it out but, i couldn't, i wasn't strong enough.

از وقتی سناریوی خودکشی رو غرق شدن ریختم همش منتظرم بلکه تو این دوران باقیمونده منم دلیلی واسه جنگیدن پیدا کنم، برم زیر آب و دلیلی واسه تقلا و جنگیدن داشته باشم که پشیمونم کنه اما میدونم که یه چنین امیدی صرفا پیر و ترسوم میکنه و قرار نیس چیزی عوض شه چون من قرار نیست عوض بشم و این اطمینان به درستیِ تصمیم حالمو به هم میزنه از این لجنزاری که توش روزگار میگذرونم.

Dean & Sam

یکی از شخصیت هایی که دوسش داشتم مگ بود و نوع ارتباطی که با کس داشت.اون عشق ممنوعشون، اونکه اونقدر ظریف و کیوت حواسشون به هم بود که آدم میخواست فقط دستشونو بزاره تو دست هم مخصوصا اونجایی که کس توی بیمارستان بود و سم و دین ولش کردن میخواستم سرم رو بکوبم به دیوار و بشدت از دست دین عصبانی بودم که چطور دلش اومد بچه رو اونجا تنها بزاره که فهمیدم اوه مگ پیشش مونده که کلا عصبانیت از دین رو رها کردم و واسه اینکه اینقدر کس برای مگ مهمه بال درآوردم.

Castiel & Meg

وقتی مگ به کس میگفت کِلارنس قند بود که تو دل من آب میشد. از اولین بوسه که کس با مگ تجربه کرد تا آخرین باری که مگ به سم گفت حواست به یونیکورنِ من باشه بد به دل نشست و ازونجایی که تو این سریال عادت داشتن داغ خیلی چیزارو به دل مخاطب بزارن دقیقا فردای اینکه بالاخره به هم قول دادن در اولین فرصت بعد تموم شدن این ماجرا شبی رو با هم بگذرونن، کُشتنش. و دقیقا مثل همیشه دیگه اسمی ازش نیوردن.

Meg

یکی دیگه از شخصیت هایی که دوسش داشتم روبی با بازی Genevieve بود. چند دلیل داره اولیش اینکه بنظرم این زیباترین زن بین تمام زنهاییه که توی این سریال بازی کردن، اون مدل چشم ها و ابروهاش، جثش، نوع نگاش، صداش. یکی دیگه اینکه با اینکه کاراکتر زیاد برجسته ای نبود جن بهش قدرت و سیاست خاصی داده بود و اینو با مقایسه با بقیه کسایی که این کاراکتر رو بازی کردن میشد تشخیص داد. یکی دیگه از دلایلم این بود که بیرون از فیلم هم واقعا شخصیت جن رو دوست داشتم و کم پیش میاد جذب دنیای فیکی که توی سوشال‌مدیا ساختن بشم ولی مال این اونقدر قشنگ بود که تسلیم شدم و دوست داشتم باورش کنم و بعد از Candice King که ازThe vampire diaries شناختمش، جن هم یکی از اون زن هاییه که واقعا لذت میبرم میبینم اینقدر زیبا و جذاب با مدیریت و قدرتشون هر چیزی که میخوان دارن حالا چه فیک چه غیر فیک، ویوی آرامش‌بخشی داره.

Supernatural

حالا شاید بگید این همه میگی خودتو آپلود کردی دقیقا چه دست گلی اضافه کردی که قبلش باید بگم بسی خوشحالم که کسایی که منو میشناسن قرار نیست اینو بخونن.

داستان از این قراره که...

(چند روز بعد) نمیتونم چیزی از داستان خودم اینجا بنویسم چون بعد هی میام میخونمش و کم کم داستان اصلی از خاطرم میره و جدای از این، فرآورده فاصله ی زیادی با اون چیزی که توی ذهنمه خواهد داشت و واقعا ظلمه. اما دلیل اصلیش اینه تک تک اون شخصیتها واسه من مُردن و حتی اگه از زمان زنده بودنشون بنویسم تنها چیزی که تمام مدت جلوی چشممه لحظه ی مرگشونه و نمیتونم. واسه من کستیل مُرده، دین مُرده و هیچوقت دیگه برنمیگردن حتی اگه بزارم سالها بگذره تا این حس نبودشون رو فراموش کنم و سریال رو دوباره ببینم بازم هیچی مثل قبل نمیشه.
Supernatural
از شخصیت هایی که بدم میومد یکی بابی بود. این اخلاق دو به هم زنش خیلی رو مخ بود. دین میومد مینشست راجع به مسئله ای که ناراحتش کرده بود واسش میگه مثلا درمورد سمه و بابی بدترین ویژگی های سم رو بهش یادآور میشه و بیشتر آتیشیش میکنه و به همینجا هم کارش ختم نمیشه، چند وقت بعد که سم رو تنها گیر میاره بهش میگه فلان چیزت رفته رو مخ دین و دین همیشه به همه چیز گیر میده و بزرگش میکنه درحالیکه خودش همیشه بدترین کارارو کرده و بازم کلی چیز احمقانه ی دیگه رو میاره رو و سم رو هم آتیشی میکنه و اون دو تا رو میندازه به جون هم و میشینه یه گوشه به تماشا و میگه این دوتا چرا اینقدر دراما کویینن! اصلا باورم نمیشد چقدر این شخصیت میتونه متعفن باشه حتی وقتی مُرد ذره ای برام مهم نبود که سم و دین کی رو از دست دادن بیشتر خوشحال بودم که آخیش بالاخره این توده ی هر ویژگی شخصیتی ای که ازش بدم میومد مُرد و دیگه فکر کنید وقتی بعنوان اون یکی بابی برش گردوندن چه حسی داشتم و فقط اینجوری بودم که NO! NOT AGANE.

supernaural

مری وینچستر هم گونه ی نادری بود. همیشه میخواست پیش سم و دین باشه همیشه هم شرمنده بود از نبودش ولی وقتی میتونست باشه ول میکرد میرفت که مثلا میخواد تنها باشه با اینکه با بابی بود! ازش بدم میومد و تا تهش به چشم کسی دیدمش که فقط به حرف سم و دین رو دوست داره ولی وقتی باید باشه نیست و ترکشون کرده.

Maryیکی از شخصیت هایی که انگار من بیشتر از اوناکه تو سریال بودن برای مرگش ناراحت شدم چارلی بود. شخصیت برجسته ای داشت و خوب جای خودشو توی دل سم و دین باز کرد و مرگش هم چندان خالی از پوینت نبود ولی بعدش من همش منتظر بودم بیشتر بهش اشاره کنن حداقل به اینکه چقدر نبودش حس میشه یا دلشون واسش تنگه یا هر چی ولی واقعا کافی نبود و من بیشتر از دین واسه مرگش ابراز تاسف کردم حالا درسته دین هیچوقت از احساساتش چیزی بروز نمیداد و همه رو میریخت تو خودش ولی واسه احترام و قدردانی هم نکردن دو تا دیالوگ درست حسابی بگن بلکه از این حس عذاب وجدان ما کم شه. آخه تو فکر کن یکی اونطور واست تیکه پاره بشه ولی بعد مرگش پروندشو ببندی بزاری کنار بقیه کسایی که واست تیکه پاره شدن. من هنوز وقتی به سکانس مرگ جو فکر میکنم بغضم میگیره. پس ما چجوری Move on کنیم آخه؟!

و بعدش اومدن چارلی رو از اون دنیای موازی برگردوندن و فکر کردن که خب دیگه این حتما از غم از دست دادنش کم میکنه.Really?! اون نتنها آیینه ی دقی بیش نبود بلکه بیشتر از قبل اثبات کردید چقدر شخصیت کاراکتراتون واستون مهمه و با هر چیزی راحت میخواید فقط جایگزینشون کنید.

charlie

یکی دیگه از شخصیت هایی که من بعنوان مخاطب هر سکانس بعد مرگش فقط دنبال فقط منشن اسمش بودم کستیلِ عزیزم بود. درسته دو اپیزود آخر اصلا در حدی نبودن که بخوام راجع بهشون نظری بدم ولی آخه چرا جوری رفتار کردید انگار کس اضافی بود و منتظر بودید فقط از شرش راحت شید؟ این فقط توهین به احساسات مخاطب بود.

خود سکانس مرگ کس اما عالی بود، عالی، عالی(همراه با بغض). میشا به این کاراکتر ارزش داد و تک تک سکانسهای حضور کس رو به یادموندنی کرد و بدون تلاشهای اون که اگه پشت صحنه هارو ببینید متوجه میشید واقعا تلاش میکرد بین اون همه مسخره بازیای جراد و جنسن دو تا دیالوگ بگه و واقعا هم پیشنهاد میکنم وقتی بعد تموم کردن سریال غم اون حجم ازدست دادن یقتونو گرفت پشت صحنه های سریال رو ببینید، به بهتر شدن روحیتون کمک میکنه.

Castiel

Destiel یکی از زیباترین رابطه های سریال بود بعد از رابطه ی سم و دین. وقتی خودمو توی سریال تصور میکردم هیچوقت دلم نیومد به شکل این دو تا رابطه دست بزنم و همیشه فقط یه دوست واسه هر سه موندم. درد خدافظی کس اونقدر زیاد بود که وقتی تموم شد مدام با نوع خدافظی دین از کس مقایسش میکردم وقتی میخواست خودشو توی اون جعبه با مایکل حبس کنه بفرسته ته اقیانوس که چقدر دین سنگ دل بود و حتی به خودش زحمت نداد ذره ای از احساساتش رو با کس درمیون بزاره و یه خدافظی درست حسابی کنه و یه جرک به تمام معنا بود و فقط دین رو فحش میدادم ولی مدتی که گذشت تیکه تیکه نوع ابراز علاقه های دین یادم اومد و دیگه از دین عصبانی نبودم فقط دلم واسه همیشه واسه کس خون موند.

Destiel

-When Jack was dying, I.. I made a deal, to save him.
+You what?
-The.. The price was my life. When I experienced a moment of true happiness, the Empty would be summoned and it would take me forever.
+Why are you telling me this now?
-I always wondered, ever since I took that burden that curse, I wondered what it could be, what my true happiness could be even look like
I never found any answer. Because the one thing I want.. it's something I know I can't have.
But I think I know.. I think I know now.
Happiness isn't in the having. It's in just being. It's in just saying it.
+What are you talking about, man?
-I know how you see yourself, Dean. You see yourself the same way our enemies see you. You're destructive and you're angry and you're broken. You're "Daddy's Blunt Instrument". And you think hate and anger, that's what drives you, That's who you are.
It's not.
And everyone who knows you sees it.
Everything you have ever done, the good and the bad, you have done for love.
You raised your little brother for love. You fought for this whole world for love. That is who you are. You're the most caring man on Earth. You're the most selfless, loving human being I will ever know.
You know, ever since we met, ever since I pulled you out of Hell, knowing you has changed me. Because you cared, I cared. I cared about you, I cared about Sam, I cared about Jack, I cared about the whole world because of you.
+What does this sound like a goodbye?
-Because it is.
I love you.

Destielبه هرحال یک ماه و خورده ای از تازگیه زخم اینها میگذره، درسته جاش به همون شدت درد میکنه و قرارم نیست حالا حالاها کم رنگ شه ولی تونستم قدری باهاش کنار بیام. وقتی به اون زندگی فکر میکنم کس هنوز زندس، دین هنوز زندس، جک جایی نرفته، سمم هست، شکار میریم، توی بانکر رو سر و کله ی هم میزنیم و دراماهای جدید می آفرینیم و زندگی با همون قوت ادامه داره.

۰۹ اسفند ۹۹ ، ۰۴:۲۱ ۰ نظر

The Big Bang Theory

The Big Bang Theory

 جریان زندگی یه گروه نِرد باضریب هوشی بالا (اوکی، دانشمند!) و پنی.

فعلا که سیت کام موردعلاقه منه.

دانلود سریال:

والا منکه از مائده، اون از عارف، اون از حسینشون گرفت ولی تو میتونی از تورنت دان کنی یا از 30nama اشتراک بخری.

تجربه شخصی:

 اولین بار فکر میکنم سال اول دانشگاه یعنی حدودا چهارسال پیش اسم این سریال رو شنیدم و تا به اینجا دارم دور چهارم رو میبینم.

گاهی دیگه رفتارهای شلدون واسم تکراری میشه و چرت و پرتاشو میزنم جلو ولی هنوز واسم کاراکتر برتره. بعدش راجه، هاوارد، ایمی، پنی، برنادت و در آخر لئونارد.

از رابطه پنی و لئونارد اصلا خوشم نمیاد و دقیقا چیزیه که هیچوقت نخواستم. همیشه بحث و دعوا، همیشه اختلاف نظر و پر از تنش و همه ی اینا در کنار این حجم اندکی از رمنس واقعا شکنجس، حداقل واسه من.

موضوع دیگه اینکه شلدون رو نِردترین حساب میکنن و سر هر چیزی مسخرش میکنن واقعا رو مخه چون بیشتر حرفاش واقعا درسته فقط چون اکثریت جمع که پرمدعاترین‌ها هستن اونو نمیپذیرن پس محکوم به تمسخره.

زمان دانشگاه کسی رو میشناختم که دقیقا خودش رو علامه‌دهر حساب میکرد و بقیه براش اُسکلانی بودن که فقط سرگرمش کنن و با اینکه معمولا یه چنین شخصی توی هر جمعی ممکنه باشه ولی چون فرد نزدیکی بهم بود این طرز رفتارش واقعا برام آزاردهنده بود با اینکه با من چنین رفتاری نداشت ولی تحمل دیدن اینکه بقیه در نظرش اینطورن از خودم بدم میومد که اونو دوستم خطاب کنم و الان واقعا خوشحالم که رابطمون به انتها رسید.

Leonard Hofstadter & Penny

Sheldon Cooper & Amy Farrah Fowler

Howard Wolowitz & Bernadette Rostenkowski

Stuart Bloom & Abby

Sheldon & Leonard

Sheldon & Amy

Sheldon & Leonard

Sheldon & Leonard

Sheldon & Amy

Sheldon & Amy

راجش

the big bang theory

۰۹ اسفند ۹۹ ، ۰۴:۰۷ ۰ نظر

Doctor Who

Doctor Who

ابتدا کمی نقد دارم؛

چهار ماه از آخرین قسمتی که از این سریال دیدم میگذره ولی هنوزم جاش درد میکنه. هیچوقت نتونستم دو فصل آخر رو ببینم. هر بار که دکتر regeneration میکرد یه نیم سیزن طول میکشید تا با دکتر جدید کنار بیام و ازش متنفر نباشم چرا فکر کردن که اگه بعد اون نوع کنار اومدنا بیان یه دختربچه که عملا هیچ استعدادی توی این نقش نداره بزارن جای دکتری به قدرتمندی قبلی مخاطب هم در همین راستا شعور خودشو له میکنه و ادامه میده به دیدن؟!

درطول دوران فیلم دیدنهام به یاد ندارم حتی یبار سریالی که عاشقشم رو اینطوری کنار بزارم.

ولی با این حال چیزی که ناراحتم میکنه این نیست که ادامه ندادم چون چیزی رو از دست ندادم، بیشتر اینه که خیلی دردناک دکتر 12ام رو کشتن و غمم از این بابه که دکتر واسم مُرد. بد هم مُرد.

که البته میشه گفت این غم فقط از مرگ دکتر 12ام نمیاد. بیشتر مرگ 11ام توی ذهنم پررنگه و هنوز داغدار اونم.

یه سکانسی هست دکتر 11ام مُرده و 12امی بعد از اولین ماجرایی که پشت سر گذاشته استایلش رو انتخاب کرده و میاد جلوی کلارا یه چرخ میزنه میپرسه چطورم. بهتون اطمینان میدم صدای ترک قلبمو اون موقع شنیدم و هنوز هم جای اونه که درد میکنه.

از اینکه دیگه هیشکی جای رز رو نگرفت هم دیگه چیزی نمیگم چون سر اون ناراحت نیستم بیشتر عصبانیم.

سریال درمورد یه گونه فضایی بنام تایم لرده که ماشین زمانی داره بنام تاردیس، خودش رو Doctor مینامه و محوریت سریال حول ماجراجویی های این تایم لرد و همراهانش میچرخه.

دانلود سریال:

 اپیزودهای اصلیش راحت پیدا میشه و توی همین سایتهای ایرانیِ رایگان یا رباتهای تلگرام هست ولی ازونجایی که احتمال دستکاری کردنشون مثل سانسور زیاده یا کیفیت درست حسابی ندارن و اینکه قبل و بعد هر فصل اپیزودهای ویژه ای هست که تا دقیقا ندونی چی سرچ کنی تا پیدا شدنشون پدرت درمیاد؛ بنظرم شما هم مثل من در طول این سریال یه اشتراک یک ماهه از سایت 30nama بخرید که هم فرصت داشته باشید جا باز کنید واسه هر 12 فصلش هم کلی نگردید دنبال چیزی که مدنظرتونه. درسته فیلتره ولی کارت رو با یه vpn و سرعت نت خوب راه میندازه.

البته همیشه تورنت هم هست ولی کی حوصله داره با سرعت لاک پشتی اون راه بیاد.

تجربه شخصی:

اسم این سریال رو تو سریال The Big Bang Theory هی میشنیدم و میدونستم چیزی که اون گروه اینقدر راجع بهش اشتیاق دارن غیرممکنه ازش خوشم نیاد. شبی که شروعش کردم رو کاملا یادمه. شامم رو آورده بودم و از بین چند تا سریالی که تازه دانلود کرده بودم اینو انتخاب کردم تا همراه با شام ببینمش. احمقانه، ابتدایی، کودکانه و واقعا دور از تصورم بود ولی نمیدونم چرا ازش بدم نیومد و رفتم اپیزود بعدی. اپیزود بعدی هم دست کمی از اولی نداشت ولی هیچ ایده ای ندارم با این حجم از ابتدایی بودن چرا بشدت میخواستم ادامه بدم و فازش کاملا منو گرفت و اینجوری بود که با هر چی بیشتر دیدن بیشتر و عمیقتر توی داستان فرو رفتم و دیگه هنوز نتونستم ازش دربیام.

استوری لاینش هیچوقت چیزی کم نداشت واسه همین به خودم اجازه نمیدادم حتی ذره ای دست تو داستان ببرم و تا آخرین اپیزودی که از این سریال دیدم به اصطلاح خبری از آپلود تو سریال نبود و خودش به تنهایی واسم کافی بود. البته گاهی بعد هر اپیزود خیلی ریز دوری تو چیزی که گذشت میزدم ولی دست به چیزی نمیزدم و فقط حس ها رو جمع میکردم، جذب میکردم و میزدم به چاک.

وقتی دکتر12ام مُرد فکر میکردم اشکالی نداره تحمل کن مثل قبل با دکتر جدید کنار میای و میپذیریش ولی این مثل قبلیا نبود و حس میکردم سریال دیگه ای دارم میبینم و یهو به خودم اومدم دیدم این دیگه دکتر نیست. دکتر مُرده. اپیزود یک فصل 11 رو کامل دیدم و حتی سعی هم کردم که ادامه بدم و دو تا اپیزود دیگه هم دیدم ولی واقعا عذاب مطلق بودن مثل وقتی که بچه بودی سرت گرم بازیت بود و یهو به خودت میای میبینی فرسنگها از جایی که باید باشی دوری و هیچی رو نمیشناسی و بدون اینکه حواست باشه گم شدی.

اینجوری بود که دیگه پذیرفتم دوره ی doctor who با اون همه خاطرات خوبش تموم شده و دو فصل آخر رو حذف کردم. از اون به بعد بود که دیگه شروع کردم خودمو توی خاطراتی که ازش داشتم آپلود کردم بعنوان یه خط داستانی کاملا جدا شده و آسیبی به اصل داستان نزدم.

تاردیس رو یجایی بین بی انتها نگه داشته بود، ایمی و روری رو واسه استراحتی چند روزه به خونه برگردونده بود، تکیه به درِ چارتاق باز فصل 9 کتابی رو میخوند. تاردیس شروع به آژیر کشیدن کرد؛ مسیج داری. از این مسیجها گاهی از سرتاسر کهکشان داشت و میتونست منبعش هرچیزی باشه چه spaceship چه موبایل یا هر وسیله ی ارتباطی دیگه مثل ذهن ولی کمتر کسی شماره ی تاردیس رو داشت و تعدادشون 5تا هم نمیشد و منبع پیام هم ناشناس بود مخصوصا با اون متن وسوسه انگیز پیام دکتر کنجکاو شده بود. متن پیام این بود: I'm bored. اوکی یه سر زدن که چیزی ازم کم نمیکنه. مختصات تاردیس رو روی فرستنده ی پیام تنظیم کرد و برو که رفتیم.

چند ثانیه بعد رسیده بود. در رو باز کرد. توی یه خونه بود با چراغای خاموش فقط کورسوی نوری از زیر در اتاقی اون سر زده بود بیرون، بیشتر شبیه اداره بود، خیلی کم روح، کاملا موکت شده و فرش قرمز گلداری پهن شده با یه میز سیاه بزرگ کنارش و صندلی بلند کاری ای پشتش. روی دیوارها چیزی نبود فقط ساعت بزرگی اون گوشه بیصدا کارشو میکرد و مبلمان کاورپیچی شده که اونجارو شبیه یه انباری میکرد. صدای باز شدن در اتاق و پاشیده شدن نور به بیرون و دختری با موهای کوتاه ولی بسته شده بیرون اومد. چند ثانیه طول کشید دکتر رو ببینه ولی وقتی دید آروم به سمتش چرخید. دکتر کمی هول شده بود، انتظار جیغ و داد و بیداد داشت. بعد کمی اِم و اوم،

-hello

+hello, can i help you?

-i... where am i?

+it depends. Where do you wanna be?

-Earth, perhaps

+ok! you're in it!

-is it normal?!!

+NO:))))

اوکی نمیتونم. اصلا شبیه چیزی که مدنظرمه نیست و دارم با تلاش واسه مکتوب کردن خرابش میکنم.

Doctor Who

گاهی برمیگردم ادیتهای خوبی که تو یوتیوب از سکانسهای مختلف سریال ساختن رو نگاه میکنم و واقعا اذیتم میکنن. به اون زنه که اصلا نمیتونم نگاه کنم و به چشم یه غریبه میبینمش وسط اون حرف های تا ته قلب خنجرزن. از بیلی هم که بدم میومد هر حرفی میزنه فقط میخوام بگم shut up. خلاصه که تاثیر سریال عمیقتر از چیزی بود که فکر میکردم.

Doctor: No one else will ever have to live like this. No one else will have to feel this pain. Not on my watch!

۰۸ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر

Dark Shadows

دانلود فیلم Dark Shadows 2012 با کیفیت 1080p - 720p BluRay

ژانر: کمدی|فانتزی|ترسناک

زبان:انگلیسی

کیفیت: 1080p - 720p BluRay

فرمت: MKV

محصول: امریکا

حجم: 1855 - 800 مگابایت

ستارگان: Johnny Depp , Michella Pfeiffer , Eva Graan

کارگردان: Tim Burton

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

 

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

 

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۷ ۰ نظر

The Vampire Diaries

The Vampire Diaries

دانلود سریال The Vampire Diaries

۸ فصلِ کامل

 

ژانر : درام | فانتزی | ترسناک | عاشقانه

امتیاز: ۷٫۹ از ۱۰ – میانگین رای ۲۰۰,۴۰۳ نفر

حجم هر قسمت: ۱۵۰ مگابایت

تاریخ انتشار : ۲۰۱۵

فرمت: MKV

زبان: انگلیسی

محصول: آمریکا

کیفیت: 720p

کانال پخش کننده : The CW

خلاصه داستان : دو برادر خون آشام به نام های «استفن» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفن پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفن عاشق یک دختر دبیرستانی بنام «الینا» میشود…

 

**

فصل ۱


فصل ۲


فصل ۳


فصل ۴


فصل ۵


فصل ۶


فصل ۷


فصل ۸

عذرمیخوام لینک ها غیرقابل اعتماد شده بودن مجبور بودم حذفشون کنم.
Hint: توی تلگرام اسمش رو به فارسی یا انگلیسی سرچ کن معمولا سریع تر جایی رو پیدا میکنی که کامل گذاشته باشتش.

۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۱ ۰ نظر

آهنگ ایتالیایی L'italiano از Toto Cutugno

 آL'italiano - Toto Cutugno
 

دانلود موزیک ویدئو آهنگ L'italiano از Toto Cutugno

●متن و ترجمه آهنگ:

"ایتالیایی"

Lasciatemi cantare
con la chitarra in mano
lasciatemi cantare
sono un italiano

بگذار تا بخوانم

با گیتاری در دست

بگذار تا بخوانم

من یک ایتالیایی هستم

Buongiorno Italia gli spaghetti al dente
e un partigiano come Presidente
con l'autoradio sempre nella mano destra
e un canarino sopra la finestra

روز بخیر ایتالیا با اسپاگتی های تردت

و پارتیزانی مثل رئیس جمهور

با رادیوی اتومبیلی همیشه در دست راست

و قناری کوچکی بالای پنجره

Buongiorno Italia con i tuoi artisti
con troppa America sui manifesti
con le canzoni con amore, con il cuore
con piu' donne sempre meno suore

روز بخیر ایتالیا با هنرمندانت

(همراه) با آمریکایهای زیادی روی پوسترها

با ترانه هایی درباره عشق و قلب

با زنانی همیشه بیشتر از راهبه ها

Buongiorno Italia
buongiorno Maria
con gli occhi pieni di malinconia
buongiorno Dio
lo sai che ci sono anch'io

روز بخیر ایتالیا

روز بخیر ماریا (مریم مقدس)

با چشمانی پر از غم

روز بخیر خدا

میدانی من نیز اینجا هستم

Lasciatemi cantare
con la chitarra in mano
lasciatemi cantare
una canzone piano piano
Lasciatemi cantare
perche' ne sono fiero
sono un italiano
un italiano vero

بگذار تا بخوانم

با گیتاری در دست

بگذار تا بخوانم

ترانه ای را آهسته آهسته

بگذار تا بخوانم

زیرا افتخار میکنم (که)

یک ایتالیایی هستم

یک ایتالیایی واقعی

Buongiorno Italia che non si spaventa
e con la crema da barba alla menta
con un vestito gessato sul blu
e la moviola la domenica in TV
Buongiorno Italia col caffe' ristretto
le calze nuove nel primo cassetto
con la bandiera in tintoria
e una 600 giu' di carrozzeria

روز بخیر ایتالیایی که نمیترسد

و با خمیر ریشی به طعم نعناع

با لباس آبی راه راه

و موویولای یکشنبه در تلوزیون

روز بخیر ایتالیا با قهوه ریسترتو (نوعی قهوه کوچک اما قوی)

جورابهای جدید در اولین کشو

با پرچمهایی در خشک شوئیها

و یک (فیات) 600 شکسته

۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۲۵ ۳ نظر

Sound Of Silence

دانلود آهنگ Sound Of Silence از Simon & Garfunkel

از این آهنگ کاورهای متعددی شده و ورژن اصلیش از سایمون و گارفونکل از سال ۱۹۶۴ که مسلما زیباترینشونه و ژانر منحصر به فرد و حرفای خودش رو برای گفتن داره البته که کاور گروه Disturbed روی این آهنگ که در سبک راک و متال است به نوعی معنای تازه ای به کلمات و فضای ترانه میبخشه ولی وقتی در طول زمان به اجراهایی که Simon & Garfunkel از این آهنگ داشتن نگاه میکنی گذر زمان طوری به چشم میاد که دیگه مهم نیست تک تک کلمات این شعر در پاسخ به چه موضوعی به قلم اومدن بلکه ثابت و همیشگی بودن اون پاسخ و ریکشنه که توی زمان شناوره و به ما که الان بعد از اون همه سال برای بار اول چنین چیزی رو میشنویم قابلیت لمسش رو میده.

ولی بازم کاش تاردیسی بود که مایی که ته دنیا زندگی میکنیم از کنسرت سایمون ها بی بهره نمی موندیم.

دانلود موزیک ویدئو آهنگ Sound of Silence  از Simon & Garfunkel

 ترجمه آهنگ:

Hello darkness, my old friend

I’ve come to talk with you again

سلام تاریکی، دوست قدیمی من

دوباره آمده ام تا با تو حرف بزنم

Because a vision softly creeping

Left its seeds while I was sleeping

And the vision that was planted in my brain

Still remains

Within the sound of silence

چون یک خیال آرام خزید

و وقتی خواب بودم دانه هایش را گذاشت

و خیالی که در ذهنم کاشته شد

و خیالی که در ذهنم کاشته شد

همچنان باقی است

در صدای سکوت

( خوابی دیده و این خواب آنقدر جلوی چشمش است که آن را به دانه ای تشبیه می کند که وقتی خواب بوده در سرش کاشته اند )

dreams I walked alone

Narrow streets of cobblestone

‘Neath the halo of a street lamp

I turned my collar to the cold and damp

When my eyes were stabbed by

The flash of a neon light

That split the night

And touched the sound of silence

در رویا بی آرام تنها قدم می زدم

خیابان های باریکی از سنگ فرش

زیر حلقه نور چراغ خیابان

به خاطر سرما و رطوبت یقه ام را بالا زدم

چشمانم به خاطر درخشش نور نئون

که شب را نصف می کرد

و صدای سکوت را لمس می کرد اذیت شد

( خوابی که دیده را تعریف می کند و ما را در جریان فضایی که در آن قرار گرفته می گذارد. در خیابانی باریک و سنگ فرش شده تنها قدم می زده، فضا سرد و مرطوب بوده درست مانند احساس خودش و سپس نوری درخشان و نئونی چشمانش را میزند نوری که شب را دو قسمت می کند و تاثیرش آنقدر بالا است که صدای سکوتی که در آن است را لمس می کند. )

And in the naked light I saw

Ten thousand people, maybe more

People talking without speaking

People hearing without listening

و در نور برهنه من دیدم

ده هزار انسان، یا شاید هم بیشتر

مردم حرف می زدند بدون اینکه صحبت کنند

مردم می شنیدند بدون اینکه گوش دهند

( نادیده گرفتن همدیگر در این قسمت به زیبایی به تصویر کشیده شده. سکوت به معنای فرمان برداری است. نشان می دهد که چگونه مردم بی فکرانه به دنبال قوانینی که برایشان گذاشته شده می روند بدون اینکه بدانند مقاصد و پیش زمینه این قوانین چیست. نئون، حرف زدن بدون صحبت کردن و شنیدن بدون گوش دادن ذهن را به طرف تکنولوژی می برد، تکنولوژی که روز به روز افراد را تنها و تنها تر می کند. تا به حال دقت کرده اید وقتی به یک دوست پیام می دهید و با او چت می کنید دقیقا مانند دو خط آخر این قسمت هستید؟ )

People writing songs that voices never share

And no one dared

Disturb the sound of silence

مردم آهنگ هایی می نویسند که هرگز به اشتراک گذاشته نمی شوند

و هیچکس جرات ندارد

مزاحم صدای سکوت شود

( مردم چیزهایی می سازند و خلق می کنند بدون اینکه علاقه ای برای به اشتراک گذاشتنشان داشته باشند. برای مثال شخصی آهنگی می نویسد اما چون نمی خواهد از لاک خودش دربیاید آن را به کسی نشان نمی دهد. )

“Fools”, said I, “You do not know

Silence like a cancer grows

Hear my words that I might teach you

Take my arms that I might reach you”

But my words, like silent raindrops fell

And echoed

In the wells of silence

” احمق ها ” من گفتم ، شما نمی دانید

سکوت مانند سرطان رشد می کند

سخنانم را بشنوید که بتوانم به شما بیاموزم

دستانم را بگیرید که بتوانم به شما برسم

اما سخنانم ، مانند قطرات باران سکوت می افتند

و در چاه های سکوت

تکرار می شوند

( در این خواب سعی می کند به مردم هشدار بدهد، اما هشدارهایش در پرتگاه بی توجهی بلعیده می شود چون کسی گوش و میل به شنیدنش را ندارد. سکوت مانند سرطان رشدی غیر عادی و نا سالم دارد. این بی توجهی و عدم علاقه دیگران به ایجاد ارتباط مانند سلول های سرطانی در حال رشد هستند. )

And the people bowed and prayed

To the neon god they made

و مردم خم می شوند و دعا می کنند

به خدایان نئونی که خودشان ساخته اند

( مردم اسیر تکنولوژی هستند که خودشان تولیدش کرده اند و طوری به آن وابسته اند که گویا می پرستندش و جلوی آن به زانو در می آیند. )

And the sign flashed out its warning

In the words that it was forming

و نشانه هشدارش را می تاباند

در کلماتی که تشکیل می شوند ( کلماتی که روی تابلو روشن و خاموش می شوند )

( علامت های نئونی که نورشان روشن و خاموش می شود طوری طراحی شده اند که توجه ها را به سمت خود جلب کنند. اما حتی این نشانه ها هم نادیده گرفته می شوند. )

And the sign said:

“The words of the prophets are

Written on the subway walls

And tenement halls

And whispered in the sound of silence.”

و نشانه می گفت:

سخنان پیامبران

روی دیوارهای مترو ها

و راهرو های آپارتمان ها نوشته می شود

و در صدای سکوت زمزمه می شود

۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۲ ۰ نظر

کتاب بوف کور اثر صادق هدایت

برشی از متن:

من احمقم!
من به معنی لغاتی که ادا میکردم متوجه نبودم، فقط از ارتعاش صدای خودم لذت در هوا تفریح میکردم.
 

کتاب بوف کور بصورت PDF

نویسنده:صادق هدایت            تعداد صفحات:95          حجم فایل: 644 KB
دریافت

۲۶ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۵ ۰ نظر

آهنگ If You Go Away از Frank Sinatra ، متن آهنگ به همراه ترجمه فارسی

❄دانلود آهنگ If you go away از frank sinatra با کیفیت 320

متن و ترجمه آهنگ:

If You Go Away

اگر مرا ترک کنی

If you go away on this summer day

در این روز تابستانی اگر مرا ترک کنی

Then you might as well take the sun away

آنگاه آفتاب هم با خود خواهی برد

All the birds that flew in the summer sky

و تمام پرندگانی را که در این آسمان صاف و آبی پرواز میکنند

When our love was new and our hearts were high

زمانی که عشقمان تازه بود و قلبمان روشن

When the day was young and the night was long

زمانی که روزها پر از جوانی بود و شبها طولانی

And the moon stood still for the night bird's song

و ماه به آواز پرنده ی شب گوش فرا میداد

If you go away if you go away if you go away

اگر بروی، اگر بروی، اگر بروی

 

But if you stay I'll make you a day

اما اگر با من بمانی روزی برایت خواهم ساخت

Like no day has been or will be again

که همانندش هرگز نبوده و نخواهد بود

We'll sail the sun we'll ride on the rain

ما تا خورشید سفر خواهیم کرد و سوار بر باران خواهیم شد

We'll talk to the trees and worship the wind

ما با درختان هم سخن خواهیم شد و باد را تحسین خواهیم کرد

Then if you go I'll understand

آنگاه اگر باز هم بخواهی بروی، درک خواهم کرد

Leave me just enough love to fill up my hand

فقط برای من کمی از عشق خود باقی گذار تا در دست خود حفظ کنم

If you go away if you go away if you go away

اگر بروی، اگر بروی، اگر بروی

 

If you go as I know you will you must tell the world to stop turning

اگر بروی، که میدانم حتما این کار را خواهی کرد، به زمین بگو دیگر نچرخد

Till you return again if you ever do for what good is love without loving you

 تا زمانی که باز برگردی، البته اگر زمانی این کار را خواهی کرد. زیرا عشق چه معنا دارد اگر برای تو نباشد

Can I tell you now as you turn to go I'll be dying slowly till the next hello

و حالا همچنان که به من پشت میکنی و میروی، بگذار به تو بگویم که تا سلامی دیگر، به آهستگی خواهم مرد

If you go away if you go away if you go away

اگر بروی، اگر بروی، اگر بروی

 

But if you stay I'll make you a night

اما اگر بمانی، شبی برایت خواهم ساخت

Like no night has been or will be again

که مشابه آن هرگز نبوده و نخواهد بود

I'll sail on your smile I'll ride on your touch

تا لبخند تو خواهم راند و با لمس تو خواهم تاخت

 I'll talk to your eyes that I love so much

با چشمانت خواهم گفت که چقدر به تو مهر میورزم

 

But if you go go I won't cry

اما اگر می خواهی بروی، برو. من نخواهم گریست

Though the good is gone from the word goodbye

به هر حال خوبی کلمه ی خداحافظ از بین رفته ست

If you go away if you go away if you go away

اگر بروی، اگر بروی، اگر بروی

 

If you go away as I know you must

اگر بروی، و میدانم که باید این کار را بکنی

There'll be nothing left in the world to trust

آنگاه چیزی در دنیا برای اعتماد باقی نخواهد ماند

Just an empty room full of empty space

فقط اتاقی خالی، پر از فضای تهی

Like the empty look I see on your face

همانند همان نگاه خالی بر چهره ات

 

I'd have been the shadow of your dawn

من سایه ی غروبت میشدم

If I thought it might have kept me by your side

اگر میدانستم این کار مرا نزد تو نگاه خواهد داشت

If you go away if you go away if you go away

اگر بروی، اگر بروی، اگر بروی

Please don't go away

لطفا نرو

۲۵ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۰۹ ۰ نظر