Ripper

وقتی کلون‌ها رو کُشتم یه بطری از اون مرغوباش بهم داد و همونجا همشو سرکشیدم. تو راه برگشت دیدم نه انگار همه جا بهم ریخته و فقط اون خونه نبود.

رسیدم و یکسال مُردم.

بیدار شدم و هنوز از اون متنفر بودم. دور شدم.

با گروهی از شکارچی‌ها واسه اسلحه های مناسب پیش یوزپلنگ سخنگو رفتیم.