پریشبی با اهل و عیال پخش شده بودیم تو کوچه پسکوچه های ماسوله دنبال ماشینم میگشتیم که مثل همیشه یادم نمیومد کجا پارکش کرده بودم.
تا چشم کار میکرد همه جا تاریک و سوت و کور.
ازشون جدا شدم کورمال کورمال با نور گوشی که هم ضعیف بود هم هی خاموش میشد.
این وسط هم یه مشت سگ هی میومدن از زیر پام با عجله رد میشدن که اگه عقل سلیم داشتم باید همین نشونه رو میگرفتم برمیگشتم پیش بقیه ولی متاسفانه فاقدش بودم و وسط یه کوچه یه متجاوز خفتم کرد.