هواپیمای کوچیک به سمت پنجره اومد و منفجر شد. چشمام رو باز کردم و پردهی کیپ شده دست انداخته بود گردن نور رو میکشید که دهن باز نکنه تو اتاق. حال کثافتیه. هی هم بدتر میشه. به رو خودت نمیاریش، پا میشی میری کوچههای سال پیش رو گز میکنی، ذوق میریزی بیرون واسه آدمای جدید که ذوقتو بخرن بعد برمیگردی میبینی با اونیکه سال پیش کوچهها رو گز میکردی واسش ذوق میساختی که بخرتش با نگاهی به سنگینی همون ذوقا از کنارت رد میشه. درستش میکنم. بهش گفتم دوشنبه بیا حرف بزنیم. نمیخوام دفعه بعد که دارم ذوقی سر هم میکنم یکی جوری که میخوام نگاهم نکنه و وانمود کنه بین الان و سال پیش فرقی هست. معلومه که فرقی نیست، همه چی همونه، فقط هی کثافتش بیشتر بهت میشینه. پا شدم رفتم سر کوهِ این پشت، دهن باز کردم راه نفسم باز شه، هوای کرِم قهوهایش دست انداخت دور گردنم اونقدر کشید که چشمام خمار شد، شهرِ افقی عمودی شد، آخرین ردیفِ چراغها، خاکِ روی سر یه دنیا زیرشون شدن. پلک زدی؟ هنوز یه ربع مونده بود ذغالِ نفسها تنِ روز رو به کثافت بزنه برگشتم بالا یه پلک زدم، با همون سرعتی که باز کردم بمبهای قد تایتان خرامان رو چراغای خاموش نشستن. یه دوتا پلک دیگه زدم میبینم صدا میاد از اون ته که بیا بریم ابیانه. گفتم میام، ولی نمیخواستم بیام، ابیانه هم یه دهاتی مثل بقیه دهاتاس. حالت که کثافت باشه دهات و پارتی نداره واست. تو بگو پاشو برقص، چشمامم میبندمو میرقصم برات، ولی دیگه کاستوم پارتی هم اگه واست بیام یه دور میرم غلت میزنم رو خون که اگه پاشمم کاستومش واسم بمونه. خوشم نیومد، دارم شِر میگم. شاعرم نیستم یه دوتا قافیه بندازم پشتبند آهنگایی که میندازه تو پیویمون. قشنگی ولی دوری، دستم به دستت نمیرسه بگیرمش. بجاش غ. رو شیر کردم بره بشینه جلوی طرفش خودشو به چشمش بیاره. نشست ولی لب که باز نکرد هیچ سر بلند نکرد خالی از پوینت بودنِ فاصله رو ببینه. دلم سوخت براشون. بچههای امروز تو هر چی جلو رفته باشن تو عشق و عاشقی بیعرضن. دل سوختم رو واسه آ. باز کردم شیر شد به سوسنش نخ داد. سوسنش گرفت، ولی، بچههای امروز تو عشق و عاشقی بیعرضن. اگه ابیانه جور شه میرم، چه فرقی داره، دهات هم دهاته.