اون لحظه ای که به خودت میای میبینی این بار حرف زدنت با خودت بیشتر از حد نرمالش طول کشیده احتمالا یکی از اون لحظه هاییه که هر گندی تا حالا زدی و خواهی زد میاد جلوت چشمت و رو راست باشم من که واقعا گرخیدم چون به عقب که نگاه میکنم کلمه دیوونه رو کم نمیبینم مخصوصا اون دورانی که مد شده بود هی چپ و راست سر هر کوفتی به هم میگفتن دیوونه و توی دیوونه خونه بودن کلاس سنگینی رو دنبال خودش میکشید و این لحظه انگار خودم رو دم در راهی به سمت جای اوناییکه واقعا توی دیوونه خونه بودن دیدم و ته جاده واقعا ترسناک بود و همه چی به یه شکل دیگه ای واقعی شد.
خلاصه اگه یبار به خودم نیومدم و همینجور هی ادامه دادم و ادامه دادم تا اینکه اون توییه دستمو گرفت برد بگید میدید داره میاد.