خب دیگه رسما انصراف دادم.

از روزیکه تصمیمش رو گرفتم تا الان انگار سالها گذشته. این از بین رفتن مفهوم روزها برام واقعا رو مخه. گاهی هر روز سه چهار روز طول میکشه و شب های وسطشون کاملا محو و بی معنی میشن، گاهی یه روز کمتر از چند ساعت بیشتر عمر نمیکنه.

فردای روزیکه تصمیمش رو گرفتم به مُ. گفتم و اون روز خب هیجان داشتم و قرار شد بعد مشاوره کامل در جریانش بزارم ولی دیگه باهاش حرف نزدم چون هیجانه رفت و جای اون هیجان رو فقط شک گرفته که اگه قبول نشم چی، اگه از معماری اصلا خوشم نمیاد و فقط توهم زدم چی، نکنه اگه واسه یچیز دیگه بخونم بهتر باشه، نکنه دوباره اون همه سال رو بگذرونم و بازم تهش هیچی نداشته باشم ولی بعد یادم میفته هدف اصلیم واسه این کار چی بود و بیشتر اون سالهایی که قراره گیرم بیاد واسم مهم بود.

ازونجاییکه ممکنه بعدا یادم بره دلیل اینکه چرا به بقیه دوستام به جز لیلون و مُ. و اون دوتا پسرا چیزی نگفتم، چون نتنها خودشون و نظرشون ذره ای برام مهم نبود بلکه کمکیم از دستشون برنمیومد و تا جایی که بشه پابلیک نمیکنم فعلا قضیه رو چون نیازی به هجوم کامنت های رنگارنگ چه بسا بازکیل ندارم و فقط باعث حواس پرتی و سردرگمی بیشتر میشن. حالا نه که اینا اهمیت زیادی برام داشتن یا حتی کمک کننده فقط چون واسه شروع یسری تایید اولیه میتونه چیز خوبی باشه ترجیح دادم چراکه نه بزار بگیرمشون.

اولش این حجم از پولی که قراره این وسط حیف بشه درکش واسم سخت بود و کمی ترسناک بنظر میرسید ولی کم کم باهاش کنار اومدم باتوجه به اینکه اگه میخواستم اون راه قبلی رو برم این پس اندازی که دارم کاملا میسوخت و هیچ استفاده ای ازش نمیکردم و اون همه مشغله فکری که اون زمان واسه ذخیرش صرف کرده بودم پوینت لس میشد ولی الان که قراره توی این مسیر از اون پول استفاده کنم بهم حس خوبی میده اگه حتی پدر گرامی هیچ هزینه ای نکنه و همش رو بخوام خودم بدم که فعلا حتی درخواستش ازش هم واسم سنگینه. خلاصه اینطور که حساب کردم هزینه انصراف به اضافه هزینه کتاب های کنکور به اضافه هزینه مشاور و یسری مخلفات دیگه یچیزی بالای ده یازده تومن پام میفته حالا شاید کمی بیشتر ولی تو بگو این عدد ذره ای واسم مهمه نه و واقعا خوشحالم اون زمان عقلم کشید پول پس انداز کنم بااینکه هدفم خونه بود ولی بازم برام مهم نیست داره از پول خونه میره چون میدونم اگه قبول شم دوباره میتونم شروع کنم کاره رو.

حالا از اینا بگذریم چیز عجیبی که از وقتی این تصمیمو گرفتم پیش اومده تحلیل لپتاپه! چند روز اول سیستمش کامل هنگ بود جوری که با هر کلیک سالها تو برهوت میرفت که خودش خود به خود خوب شد! بلافاصلش هندزفریم خراب شد و درنهایت اسپیکر لپتاپ =/ که داشت واسه خودش میخوند یهو قطع شد، کاملا بی دلیل، حتی نزدیکشم نبودم. قشنگ معلومه یونیورس پروسه بیا حالا که داره به اون پول دست میزنه کاری کنم تا تهش بره رو شروع کرده که من بعنوان ریپلای، انگشت وسط رو حوالش کردم و اون هدفون گنده رو به خرج ذره ای پول بی ربط تا اطلاع ثانوی ترجیح دادم.

کلاس ویولن هم شنبه بعنوان جلسه آخر میرم و دیگه کنسلش میکنم چون بخاطر ددلاین گذاشتن واسه تا فلانجا پیشرفت کردن بدرد هدف قبلیم میخورد که میخواستم تو مدت زمان محدودی که داشتم به اون سطحی که میخواستم برسم ولی الان عجله ای ندارم و همینکه دونستم بیسیک کار چیه خودم میتونم در راستای زمان بندیای خودم پیش ببرمش و نشه حواسپرتی و استرس زا.