من زیاد اهل آشپزی نیستم و درحالت عادی زمان خاصی رو توی آشپزخونه سپری نمیکنم حالا اگه وقتی واردش میشم بهم حس حبس شدگی هم بده یه بهونه دیگه بهم داده که سمتش نرم.
از طرفی اونقدر هم خالی نمیتونه باشه که هیچ حسی ازش نگیرم و بی معنی بودنش همه غذاهام رو بی مزه کنه.
پس تم رنگیش نه میتونه کاملا سفید باشه نه تیره، مثلا چوب تیره شیکه ولی به چشم من فضارو کوچیک میکنه و جا نفس نمیده.
مثلا یه رنگ زنده مثل سبز آبی با یجایی مثل قاب پنجره ها چوبی تیره و دیوارها هم واسه تکمیل داستان یه کاری بکنن.
جزیره هر چقدر مفید و موثر باشه من هر برخوردی باهاش کردم نتونستم بپذیرمش و همش سر راه بود و جا رو برای پذیرا بودن هم من فضا میگیره و اگه بخوام ارتباطی بدم مهمونم رو میشونم لبه اوپن بجای اینکه بزارمش اون وسط و سرگردون دورش بچرخم.
موقع کارم هم تماشاچی نمیخوام و لذتی که از پروسه کار نیازه رو ازم میگیرن.
پس اگه جعیتی باشن و نخوام همه رو توی میان خانه بزارم و بعضی رو بفرستم توی حیاط، پس آشپزخونه رو هم میچسبونم به حیاط.
یه سری پنجره خوب و یه در هم سمت حیاط.
حیاطی که تو یه ضلعش یه در به آشپزخونه داشته باشه یه در به میان خانه.
پنجره بلند هم ویوی خوب میخواد حتی همون در به حیات رو هم من باز نمیبینم و پوشیدگیش رو داره ، شاید یه هاله هایی از نور رو راه میده تو و فقط واسه یه وایبی اونجاس، مثلا نصفش پایینش چوبی باشه و نفصش بالاش یه پرده که رنگی بپاشه تو یا طرحی ملیح.
بیشتر از شیک بودن میخوام یه داستان خودمونی داشته باشه.
و درنهایت اونقدر هم نمیتونه فضاش بزرگ باشه که وقتی اومدم تو هی از هر طرفش راه فرار داشته باشم.
یچیزی بین حبس و فرار.

- طرح 2